می نویسم برای دلم، چون نوشتن را دوست دارم

هم دوست دارم یاد بگیرم، هم ...

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ

هم دوست دارم یاد بگیرم، هم فرصت یاد گیری نیست!

هم دوست دارم پروژه انجام بدم هم فرصتش نیست، چون نمی شه به مردم قول داد و به قول وقا دار نبود

هم دوست دارم برای دل خودم کار انجام بدم، هم به پولش احتیاج دارم، هم فرصتش نیست

حالا هم که امدم نشستم پشت سیستم (بعد چند روز) دستم به کار نمی ره...

باید شروع کنم تا گرم بشم

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

  • امیرحسین م

مگر روزی دهنده خدانیست...؟

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ ق.ظ

پس چرا من باید از خیلی قبل نگران آینده باشم...

شاید ایمانم ضعیفِ!

خدا یا خودت مرحمتی ...

  • امیرحسین م

اسفند هم شروع نشده، تمام می شود

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۰۵ ب.ظ

سلام

این اولین و آخرین مطلب و وبلاگ من نبوده و نیست، از مدت ها قبل وبلاگ نویسی کردم و کنار گذاشتم و برگشتم... باز هم بر گشتم


خب بهمن هم تموم شد، با اون سرما و برف ریزون عجیب و غریبش... این روزها رو توی بندر انزلی سپری کردیم. برام عجب بود با این همه برفی که می بارید چرا هیچ یخ زدگی تو این شهر ندیدم، شاید به دلیل رطوبت زیاد منطقه بود ...

با کنجار های سنگینی تونستم پول این مرجله از پروژه رو از حقوقم کارفرما بیرون بکشم، ولی کمتر از 24 ساعت همش خرج شد! به قول همسر، این مدل خرج شدن نشون می ده که ما چقدر به این پول نیاز داشتیم. خودم فکر می کردم که با این پول خیلی کارها می تونم انجام بدم (البته انجام هم دادم) ولی خب خیلی هاش هم موند ...

از الان باید منتظر انتهای ماه باشم پرداخت اجاره خانه (هنوز ماه شروع نشده به فکر آخرشم) ... و باز هم بدون حتی ضرره ای پسنداز پیش می رویم و خدا کنه که خدا روز مبادا رو نیاره که خیلی براش آماده نیستم! البته هرچه پیش آید خوش آید ...

ولی نگران هیچی نیستم، چون اول خدا رو دارم، بعد هم همسرِ همدمِ جان


الحمدالله رب العالمین

  • امیرحسین م